در واقع دلایل کاملاً واضح و آشکاری وجود داره که نشون می ده ما انسان ها از نظر نوع تغذیه و سیستم گوارش هیچ شباهتی نه تنها به حیوانات گوشتخوار طبیعت مثل شیر و گرگ و ببر نداریم بلکه به حیوانات همه چیزخواری مثل خوک و خرس هم شبیه نیستیم (مثلاً اینجا رو بخونید یا اینجا رو تماشا کنید). نه دندان ها و چنگال های تیز اونا رو برای دریدن شکار داریم و نه حتی قدرت و سرعت لازم رو برای گرفتن شکار. حتی اگه بدون ابزار و وسیله وارد دنیای حیوانات بشیم قبل از این که حیوانی رو شکار کنیم بعید نیست خودمون شکار حیوانات دیگه بشیم! ممکنه بگید به هر حال انسان چون نسبت به بقیه حیوانات باهوش تره! تونسته این نقص رو با اختراع و استفاده از ابزاری مثل تیر و کمان، نیزه، تفنگ، دام، چاقو و ... جبران کنه. البته که اینطور هست و انسان دقیقاً با استفاده از همین ابزار تونسته این نقص رو جبران کنه اما مسأله مهم و نقص بزرگی که در این بین وجود داره و انسان هنوز نتونسته اون رو بر طرف کنه بحث نحوه استفاده از گوشت حیوانات و گوارش و هضم و جذب اونه. پر واضحه که هیچ حیوان گوشتخواری در طبیعت گوشت حیوان دیگری رو نمی پزه و اون رو به همراه پوست و خون و دل و روده و استخوان به صورت کاملاً طبیعی و خام می خوره. اگه قراره مقایسه درستی صورت بگیره و ما هم خودمون رو گوشتخوار بنامیم باید قادر به انجام چنین کاری باشیم؛ اما در واقعیت می بینیم که تقریباً همه انسان ها (اگه از استثناهای معدود صرف نظر کنیم) از خوردن گوشت حیوانات به صورت خام و بدون پختن و استفاده از حرارت آتش متنفرند و صحنه کشتار و ریختن خون حیوانات براشون صحنه ی دلپذیر و خوشایندی نیست. این مورد در کودکان که هنوز فطرت پاک و سرشت طبیعی شون دستخوش عادات و آموزش های غلط بزرگترها و والدینشون نشده به وضوح نمایانه. در واقع انسان چون آنزیم های لازم رو (به خصوص آنزیم اوریکاز که برای گوارش گوشت ضروریه) نداره لذا طبق سرشت و طبیعتش علاقه ای به خوردن گوشت خام نداره. وگرنه اگه ما هم آنزیم های مناسب برای استفاده از گوشت خام رو داشتیم اون وقت گوشت یک غذای بسیار مقوی و خوب برای ما محسوب می شد. اما حالا که گوشت برای ما مناسب نیست اگه قرار باشه ما گوشت بخوریم و حیوانات گوشتخوار طبیعت علف و میوه بخورند این مثل اینه که در باک یه ماشینی که با گازوئیل کار می کنه بنزین و در باک ماشین دیگه ای که با بنزین کار می کنه گازوئیل بریزیم! خب حالا اگه این ماشین ها درست کار نکنند و یا زود خراب بشن این نقص بنزین یا گازوئیل نیست چرا که هر دوشون سوخت خیلی خوبی هستند اما ما به طور مناسب و بجا ازشون استفاده نکردیم. ممکنه فکر کنید که ما انسان ها مثل ماشین های دوگانه سوز هستیم که هم با بنزین و هم با گاز کار می کنیم و لذا می تونیم هم از گیاه و میوه استفاده کنیم و هم از گوشت و غذاهای حیوانی! اما توجه کنید که در واقع همون ماشین های دوگانه سوز هم در آن واحد و به طور همزمان از هر دو تا سوخت استفاده نمی کنند. اگه یه سوختشون تموم شد اون وقت می رن سراغ سوخت بعدی. من فکر می کنم وقتی انسان خودش رو همه چیزخوار می دونه و به طور همزمان از گیاه و گوشت استفاده می کنه انگار در باک یه ماشین بنزینی یا گازوئیلی به طور همزمان هم گازوئیل ریخته و هم بنزین. تازه برخی به این هم قانع نمی شن و با خوردن انواع قرص و مکمل، چیپس و پفک، نوشابه و بستنی، انواع غذاهای حاوی مواد نگهدارنده و شیمیایی و ... به مخزن باکشون (در حقیقت شکمشون) مواد دیگه ای مثل نفت و گاز و آب و زغال و ... هم اضافه می کنند!!! و البته هنوز نگرانند که نکنه یه موقع سوخت کافی به بدنشون نرسیده باشه!
به هر حال عده ای هم ممکنه استدلال کنند که ما مشکل خوردن گوشت خام رو با پختن جبران می کنیم. اولاً این کار مثل این می مونه که سوختی رو که باید در داخل خود ماشین بسوزه و تولید حرارت و انرژی کنه در خارج ماشین بسوزونیم و بعد زغال و دود و خاکستر سوخت رو داخل ماشین بریزیم. ثانیاً این افراد در حقیقت دارند اشتباهشون رو با یه اشتباه بدتر جبران می کنند. پختن گوشت نه تنها اون رو به یه ماده غذایی قابل گوارش و قابل استفاده برای بدن تبدیل نمی کنه بلکه گوشت رو تبدیل به یک ماده سرطانی و منشأ انواع بیماری ها تبدیل می کنه. البته پختن غذا (چه حیوانی و چه گیاهی) کلاً کار اشتباهیه و خودش منشأ خیلی از بیماری ها است و خاصیت های مفید و آنزیم های حیات بخش غذاها رو نابود می کنه اما اگه در خوردن غذای پخته گیاهی یک خطا وجود داره (خطای پختن) در مقابل در خوردن غذای پخته حیوانی دو خطا وجود داره ( خطای پختن و خطای خوردن غذای حیوانی). به همین جهت هم هست که در یک جامعه آماری کسانی که گوشت کمتری مصرف می کنند و یا اصلاً گوشت مصرف نمی کنند به نسبت از کسانی که مصرف گوشت بالایی دارند سالمتر هستند. یکی از معضلات بسیار رایج اکثر انسان های گوشتخوار یبوست و بوی بسیار بد و متعفن بدنه. حالا اگه بوی بد عرق بدن رو با عطر و ادکلن و بوی بد دهان رو با مسواک و خوشبو کننده و دهانشویه برطرف می کنند (که اگه این کار رو نکنند گاهاً از یه متری هم نمی شه باهاشون صحبت کرد)، اما برای بوی بد و متعفن باد شکم و به خصوص مدفوع خودشون نمی تونند کاری کنند و اغلب تحمل بوی خودشون رو هم ندارند! در واقع علت اصلی این بوی بد و متعفن اینه که بدن قادر به گوارش، هضم، جذب و دفع اصولی و به موقع گوشت نیست و گاهی حتی به مدت چند روز گوشت در درون روده این اشخاص می مونه و در دمای 37 درجه درونی بدن ایجاد فساد و تعفن می کنه. البته عوامل دیگه ای هم مثل خوردن نان و برنج بدون سبوس، لبنیات، تخم مرغ و ... و ترکیب بد و نادرست غذاها با هم (به خصوص خوردن میوه بلافاصله پس از غذا) در ایجاد یبوست و ایجاد این بوی بد تأثیر گذار هست، اما مهمترین عامل همانا خوردن گوشته. خب حالا شما ببینید وقتی مواد زائدی که داره از بدن دفع می شه اینقدر بدبو و متعفنه اون وقت در درون خود بدن چه خبره! چرا که: رنگ رخساره خبر می دهد از سرّ درون.
خلاصه طرفداران و علاقه مندان به
خوردن گوشت ادعاها و استدلال های دیگه ای هم دارند که من قصد ندارم در
اینجا یکی یکی این موارد رو موشکافی کنم و به این ادعاها پاسخ بدم، چرا که
اولاً مسأله تغذیه تقریباً یه مسأله شخصیه (به خاطر این می گم تقریباً که
ممکنه یه جورایی مثل کشیدن سیگار و یا استفاده از یه وسیله نقلیه دودزا
باشه، فکر می کنیم فقط به خودمون مربوطه اما داریم به بقیه هم آسیب می
رسونیم)، ثانیاً با همین چند مورد آشکار و واضحی که بهش اشاره کردم هر کسی
به سادگی می تونه در مورد بدن خودش تحقیق کنه و صحت و سقم حرف های من رو
متوجه بشه و دیگه نیازی به صغری کبری چیدن بیشتر نیست. به قول معروف: در
خانه اگر کس است، یک حرف بس است.
با این وجود اگر هم هنوز عده ای
اصرار دارند که ما به خوردن گوشت حیوانات نیاز داریم و استدلال ها و صحبت
های من نادرست و غیر اصولیه، الان می خوام نشون بدم که حتی با این فرض هم
ما انسان ها بسیار بیشتر از اون چیزی که فرضاً نیاز داریم گوشت مصرف می
کنیم. مطمئناً مقدار مصرف گوشت یک انسان وقتی انواع گیاهان، غلات، حبوبات و
میوه ها نیز در اختیارش هست و به علاوه حتی از شیر و تخم مرغ حیوانات دیگه
هم استفاده می کنه باید بسیار کمتر از مقدار گوشتی باشه که یه حیوان
مطلقاً گوشتخوار داره. یه حیوان گوشتخوار مثل گرگ یا شیر چاره ای جز خوردن
گوشت نداره، چرا که گوشت غذای اصلیش هست و نمی تونه به جای گوشت، گیاه،
میوه یا غلات بخوره. با این وجود در طبیعت بسیار اتفاق می افته که یه حیوان
گوشتخوار مثل شیر چند روز یا چند هفته بدون غذا می مونه و در این مدت
مطلقاً گوشت نمی خوره. حتی در مواردی دیده شده که یه حیوان گوشتخوار
(مثلاًَ در زمستان های سرد) بیشتر از یک ماه گوشتی برای خوردن پیدا نکرده.
تازه وقتی هم که شکاری پیدا می شه بسیار با سختی و زحمت و اغلب به صورت
گروهی اون رو شکار می کنند و در مواردی هم شکار از دستشون در می ره و
مجبورند همچنان گرسنه بمونند. اما وقتی که شکاری به چنگشون افتاد و به قدر
نیازشون خوردند و سیر شدند دیگه مثل ما انسان ها دست به کشتار بی حد و حصر و
بیشتر از نیاز نمی زنند. شاید بگید این در مورد همه حیوانات صدق نمی کنه و
مثلاً حیوانی مثل گرگ اگه به یه گله گوسفند حمله کنه تا جایی که در توانش
باشه گوسفندهای گله رو یکی یکی می کشه و خفه می کنه و شاید در نهایت بیشتر
از یکی دو تا گوسفند رو نتونه با خودش ببره، اما این کار گرگ هم در حقیقت
از تیزهوشی فوق العاده این حیوان نشأت می گیره چرا که می دونه اگه این کار
رو نکنه شاید به این زودی ها چنین فرصت مغتنمی گیرش نیاد و باز مجبور بشه
روزها و هفته ها گرسنه بمونه.
به هر حال این که ما از همه حیوانات
گوشتخوار طبیعت بیشتر گوشت می خوریم فکر نمی کنم نیازی به توضیح بیشتر
داشته باشه اما نکته بسیار عجیب و حیرت انگیزی که می خوام در این قسمت بگم
بحث اخلاقی و یا رابطه عاطفی و احساسی بین شکار و شکارچی هست. حدود پنج شش
سال قبل ایمیلی با تعدادی عکس و همچین توضیحی به دستم رسید:
این
شیر ماده پس از شکار آهو متوجه می شه که شکارش باردار بوده، سراسیمه می
شه، ابتدا تلاش می کنه تا بچه رو نجات بده، و از دریدن شکارش دست بر می
داره. اما وقتی نمی تونه بچه رو نجات بده بر روی زمین در کنار شکارش دراز
می کشه، عکاس بعدا می فهمه که شیر سکته کرده.
اون
موقع من این موضوع رو باور نکردم و حدس زدم این یه کار فتوشاپیه! که البته
الآن هم مطمئن نیستم واقعی باشه. نمی دونم شاید شما هم چنین نظری داشته
باشید چرا که برای خیلی از ما باور کردنی نیست که یه حیوان گوشتخوار و
درنده مثل شیر نه تنها شکاری رو که به چنگ آورده نخوره بلکه سعی در نجات
بچه اون داشته باشه و در نهایت وقتی می بینه کاری از دستش ساخته نیست دق
کنه! اما جالبه بدونید چنین صحنه های حیرت انگیز و البته برای ما انسان ها
تقریباً غیر قابل باور،ی در دنیای حیات وحش اتفاق می افته که من فقط به دو
نمونه از اونا اشاره می کنم، اگه تو اینترنت جستجو کنید احتمالاً موارد
دیگری هم پیدا کنید:
در تاریخ April 13 امسال (14 فروردین 93) زمانی
که "ایوان شیلر" و "لیزا هولزراث" عکاسان حیات وحش نشنال جئوگرافیک در
بوتساوانا مشغول عکاسی بودند با صحنه خارق العاده ای در طبیعت مواجه شده و
تصاویر بی نظیری رو به ثبت می رسونند. ماجرا از اونجا آغاز می شه که دسته
ای از بابون ها با سر و صدای بسیار زیاد مشغول فرار از بین بوته ها و بالا
رفتن از درختان بودند. پس از مدتی مشخص می شه که دلیل ترس بابون ها دو شیر
ماده هستند که به قصد شکار به بابون ها حمله کردند. در این بین یکی از
شیرها یک بابون ماده رو که سعی در فرار داشته به دندان گرفته و اون رو خفه
می کنه.
در حالی که بابون ماده در میان آرواره
های شیر جون می ده، یه بچه بابون کمتر از یک ماهه که مادرش رو در آغوش
گرفته کم کم از بغل مادر بر روی زمین می افته. بچه بابون کوچولو بر اساس
غریزه به سمت درخت حرکت کرده و سعی می کنه از درخت بالا بره و فرار کنه اما
توان جسمی لازم و قدرت بالا رفتن از درخت رو نداره. این صحنه توجه شیر رو
به خودش جلب می کنه.
بچه بابون نمی تونه از درخت بالا بره و ماده شیر اون رو به دندون می گیره.
اما در کمال ناباوری پس از مدتی شیر، بچه بابون رو به زمین گذاشته و اون رو در میان دستاش می گیره.
بچه بابون کوچولو سعی می کنه سینه های شیر رو گاز بزنه.
و با او بازی می کنه...
در این حین شیر نری از راه می رسه،
اما یکی از ماده شیرها بچه بابون رو در حمایت خودش داره و ماده شیر دیگه
با خشونت اجازه نزدیک شدن رو به شیر نر نمی ده.
جدال شیر نر و ماده شیرها به خشونت
کشیده می شه و بابون پدر که در تمام این مدت بر روی درخت مجاور، نظاره گر
فرزندش بوده از فرصت استفاده کرده، با شجاعت از درخت پایین میاد و بچه
بابون رو از میون شیرها به دندون گرفته و به بالای درخت منتقل می کنه.
بابون پدر فرزندش رو به جایی امن در بالای درخت برده و اون رو در آغوش می گیره. این تصاویر، فوق العاده زیبا و کم نظیرند. اما این رفتار خاص ماده شیرها در مراقبت از بچه بابون و اقدام بابون پدر در این ماجرا است که داستان رو منحصر به فرد و حیرت انگیز می کنه.
هر چند این ماجرا در خیلی از سایت های معتبر پوشش داده شده (مثلاً اینجا یا اینجا رو نگاه کنید) اما به هر حال باز هم چون فقط با تصاویر سر و کار داریم ممکنه هنوز این ذهنیت وجود داشته باشه که این عکس ها هم واقعی نیستند و یا کاسه ای زیر نیم کاسه است! و اصلاً ترحم و مهربانی یه شیر درنده و گوشتخوار با شکارش با عقل جور در نمیاد! اما مورد بعدی که می خوام معرفی کنم یه فیلم مستند و مشهوره و مو لای درزش نمی ره.
نام این فیلم مستند "بازمانده" است که تا حالا چندین بار از شبکه یک سیما پخش شده و آخرین بار همین چند روز پیش (19 فروردین 93) پخش شد. کلاً مستند بسیار زیباییه اما شاید اوج مستند که واقعاً انسان رو تحت تأثیر قرار می ده صحنه ای هست که یه ماده شیر، گوساله ای رو که تازه به دنیا اومده و در خطر حمله تعدادی کفتار قرار داره نجات می ده و مدتی باهاش بازی می کنه تا کفتارها دور بشن و سپس گوساله رو رها می کنه تا پیش مادرش برگرده اما اون موقع دیگه گله فراری شده و گوساله تازه به دنیا اومده خسته و گرسنه مجبور می شه شب رو در بیابان تک و تنها سپری کنه. بسیار جالبه که صبح روز بعد یه شغال میاد و همبازی این گوساله تنها و خسته می شه تا این که پس از مدتی که دوباره گله بر می گرده گوساله مجدداً مادرش رو پیدا می کنه. در واقع بازمانده نام این گوساله است و تقریباً کل مستند درباره حوادث و خطراتی است که این گوساله باهاش مواجه می شه.