تغذیه طبیعی یا خام گیاه خواری

تغذیه طبیعی تنها راه پیشگیری و درمان تمام بیماریهای بشریت است که بدون دارو و کمترین زمان و هزینه موثر است.

تغذیه طبیعی یا خام گیاه خواری

تغذیه طبیعی تنها راه پیشگیری و درمان تمام بیماریهای بشریت است که بدون دارو و کمترین زمان و هزینه موثر است.

تغذیه طبیعی یا خام گیاه خواری

تغذیه طبیعی یعنی مصرف کلیه میوه ها و سبزیها و دانه های گیاهان بصورت طبیعی و دست کاری نشده ، یا همان گیاهخواری و یا خام گیاهخواری بهترین روش پیشگیری و درمان تمام بیماریهای انسان می باشد.این روش بدون داروست و در کمترین زمان و هزینه ، نتیجه صد در صدی را به ارمغان می آورد.
این نصیحت بشنو از من ای عزیز
قرص و دارو را تماماً دور ریز
درد خود با میوه ها درمان نما
کار مشکل را بسی آسان نما
سیب و انگور و انار و میوه جات
هم غذا هستند و هم راه نجات
حج علی علی پور

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

من در ادامه فهرست مطالب کتاب و چند صفحه ی ابتدایی آن را که شامل مقدمه ی کتاب است برایتان می نویسم:

 

فهرست مطالب کتاب:

مقدمه ی مترجم (ص 11)

توضیحات (ص 18)

پیش گفتاری از دکتر فریتس بِخِر (ص 25)

مقدمه (29)

قضیه به همین سادگی است (ص 29)

سرطان دختر قابلمه است! (ص 42)

پیش گفتار 1989 (ص 49)

بیماری ها عواملی شفابخش هستند (ص 50)

پیش گفتار درباره ی چاپ مجدد این کتاب در سال 1991 (ص 65)

اگر می خواهی سالم شوی، قابلمه را فراموش کن (ص 75)

آیا میوه ها اسیدساز هستند؟ (ص 91)

کشف روش طبیعی تندرستی (ص 97)

خوردن صحیح میوه ها (ص 101)

غذاهای اسیدی (ص 102)

قوانین میوه خواری (ص 104)

ایجاد تعادل بین محیط اسیدی و بازی (PH) بدن (ص 109)

مشخصات غذای طبیعی چیست؟ (ص 117)

میوه خواری در آلاسکا (ص 121)

مسمومیت ها (ص 125)

اعتیاد به چربی (ص 153)

شیر (ص 175)

کلسیم (ص 181)

آیا مسدود شدن عروق انسداد شرایین را می توان بر طرف کرد؟ (ص 187)

روزه (ص 189)

آیا باید نان خورد؟ (ص 193)

چرا اصولاً مصرف غلات برای انسان خوب نیست؟ (ص 196)

رماتیسم، نقرس، سیاتیک (ص 209)

چربی خون (ص 215)

فشار خون (ص 219)

یبوست، مشکلات دستگاه گوارش (ص 221)

پروستات (ص 223)

حساسیت (ص 233)

سرماخوردگی، سرفه، عطسه و گرفتگی صدا (ص 235)

اخلاط (ص 240)

مخالفان نان (ص 241)

تیروئید، غده ی فوق کلیوی (ص 243)

غذای اطفال (ص 247)

دندان ها (ص 251)

گوش درد و سوت کشیدن گوش (ص 253)

درک و غریزه (ص 257)

جایگاه مرگ در روده هاست (ص 263)

چه باید نوشید؟ (ص 273)

زنده یا مرده؟ (ص 281)

شکر کارخانه ای و عسل (ص 289)

ورزش و تحرک جسمانی (ص 291)

مواد شیمیایی ضد آفات و علف هرز، حشره کش ها (ص 293)

روش صحیح ترکیب مواد غذایی (ص 299)

ترکیب مواد نشاسته ای با مواد اسیدی (ص 304)

گوشت، ماهی، تخم مرغ (ص 307)

غذاهای پخته و ابتذال انسان (ص 323)

انسان به دنبال دارویی معجزه گر می گردد (ص 327)

برنامه ی غذایی (ص 331)

آیا عادت ماهیانه ضروری است؟ (ص 333)

مسائل جنسی و تغذیه (ص 335)

چگونه ذهن خود را تقویت کنیم؟ (ص 339)

غذاهای گرم (ص 343)

فشار خون بالا (ص 347)

آیا در بدن آشغال و جرم وجود دارد؟ (ص 355)

اصول تندرستی (ص 363)

درمان، درمان، درمان (ص 364)

نظم و انضباط (ص 371)

موانع (ص 377)

چگونه می توان سالم شد و سالم ماند؟ (ص 379)

بوی بدن (ص 393)

22 اصل زندگی (ص 397)

اظهارات یک متخصص تندرستی در آلمان (ص 403)

رماتیسم و بیماری های مفصلی (آرتروز) (ص 405)

طول عمر (ص 419)

ویتامین ها و مواد معدنی (ص 425)

تحولات بنیادین (ص 433)

قهوه، کافئین (ص 441)

مواظب خورشید باش (ص 445)

انجیر شفابخش (ص 449)

سلام بر رگ های سخت شده (ص 450)

راهی به سوی تندرستی فقط خود فریبی است (ص 451)

فقط با درست زندگی کردن است که بدن می تواند خودش بیماری ها را درمان کند (ص 453)

پدیده ای به نام الکل C2H5OH (ص 455)

خام خواران اسکلت های متحرک نیستند! (ص 459)

افت قند خون (ص 461)

میوه ها سالم ترین مواد غذایی هستند (ص 465)

نیروی جاذبه (ص 467)

آلوده کنندگان محیط زیست (ص 469)

قلب، درمان، آنزیم ها (ص 471)

گیاهان دارویی (ص 475)

2500 کیلومتر رگ خونی (ص 479)

کاهش و افزایش وزن (ص 481)

نشاسته ی دانه ها در خون و ادرار (ص 485)

هشتاد درصد غذاهای پخته انگل زاست (ص 491)

مواد زمینی (ص 494)

اصول طبیعی زیستن (ص 499)

کنگره ی سرطان در هامبورگ در سال 1990 (ص 503)

جمع بندی (ص 505)

سؤال و جواب (ص 511)

ضمیمه (ص 527)

فهرست کتاب های منبع (ص 529)

 

مقدمه ی مترجم:

من، سید ماشاء الله فرخنده (کشفی)، در سال 1331 متولد شدم. در سه سالگی پدر و مادرم را از دست دادم. آن ها هر دو در سی و پنج سالگی به فاصله ی شش ماه از هم فوت کردند. علت را نمی دانم، اما به یاد دارم که تا شش سالگی نمی توانستم روی پاهایم بایستم و راه بروم. آشنایان مرا ماشی شل صدا می زدند. زنی بی کس که در خانواده ی ما زندگی می کرد، می بایست مرا به دوش می گرفت و این طرف و آن طرف می برد. مانند هر بچه ای در هفت سالگی به دبستان رفتم، با شکمی باد کرده و پای چپی که تا اندازه ای بهبود یافته بود. این بهبود تا این اواخر برایم قابل درک نبود. چطور شد بچه ای که سال ها فلج بود، یک دفعه شفا یافت؟ امروز می دانم چرا. به هر حال درست است که من بالاخره توانستم راه بروم، ولی این نقص مادرزاد که امروز گریبانگیر پسرم نیز هست، هنوز در خانواده ی من ریشه کن نشده است و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. خلاصه معیوب بودم و این بیماری و نقص تا چهل سالگی مرا آزار می داد. در چهارده سالگی به بیماری تب مالت مبتلا شدم. سال بعد نیز در گرمای 42 درجه ی اهواز به تب نوبه یا تب مالت و یا هر اسمی که اطبا روی آن گذاشته اَند، مبتلا شدم؛ این بار حالم خیلی بد شد و خواهرم که خیال کرده بود من مُرده اَم، طبق عادت مرسوم می خواست چشم ها و دهانم را ببندد که من با صدایی بسیار ضعیف به او گفتم که این کار را نکند. از آن روز به بعد خواهرم از من می ترسید. مرده ای دوباره زنده شده برای او به حساب می آمدم. چقدر دارو خوردم و چند آمپول به من تزریق شد، خدا می داند.

سال بعد در خرم آباد پشت سر هم در دو تابستان به مالاریا دچار می شوم. کسی به درستی نمی دانست چرا من به این بیماری ها مبتلا می شوم. در هجده سالگی گرفتار سنگ کلیه شدم؛ در آمریکا بودم که با شدت گرفتن درد و شروع خونریزی، عمل جراحی را ضروری دیدند و من از ترس این که مبادا به تنهایی در غربت زیر عمل جراحی بمیرم، به ایران بر گشتم. بعد از سال ها معالجه و مصرف انواع داروهای گیاهی و شیمیایی، چون نتیجه ای حاصل نشد، مجبور شدم به اولین عمل جراحی سنگ کلیه اَم تن در دهم، که سنگی به بزرگی تقریباً تخم مرغی کوچک را از کلیه ی راستم بیرون آوردند. در این زمان دوباره درد پایم در مفصل ران و لگن شدت گرفت. تشخیص پزشکان رماتیسم بود. به طور مرتب دارو می خوردم؛ لحظه ای آرام نداشتم.

بعد از شش سال برای دومین بار در همان کلیه اَم سنگی ساخته شد. نمی دانستم چه کار کنم. تمام ایران را گشتم، اما هیچ پزشکی حاضر نبود برای بار دوم کلیه اَم را عمل کند. تا این که در خرم آباد پزشکی را پیدا کردم که کلیه اَم را عمل کرد و سنگی بزرگ بیرون آورد. از چندین متخصص علت ابتلا به سنگ کلیه را پرسیدم، اما هیچ کدام جواب درستی به من ندادند. بیشتر آنان مصرف الکل را پیشنهاد می کردند، اما علاوه بر این که جوّ جامعه، اسلامی شده بود و مصرف الکل جُرم محسوب می شد، تعجب می کردم که چطور ممکن است پزشکی خوردن الکل را به عنوان راه علاج سنگ کلیه به بیمار معرفی کند؟ فقط یک پزشک در خرم آباد مانده بود که من او را ملاقات نکرده بودم. یک روز پیش او رفتم و به من گفت که نباید مواد کلسیمی، نان، گوشت، گردو و بادام و ... بخورم! پس از این که سخنانش تمام شد، به او گفتم: «آقای دکتر، شما که به من گفتید حق ندارم هیچ چیز بخورم و همه چیز برای من بد است، پس بفرمایید من باید نان خود را در آب بزنم و بخورم؟» او با لحنی عصبانی گفت: «تو عجب آدمی هستی! من به تو می گویم حق نداری نان بخوری، آن وقت تو می گویی نان را در آب بزنی و بخوری؟» از او پرسیدم پس چه باید بخورم؟ امّا واقعاً نمی دانست چه جوابی بدهد، یا این که می دانست من حرف هایش را جدی تلقی نمی کنم. حالا می فهمم او تنها پزشکی بود که واقعیت را به من می گفت. گر چه مردم شهر ما می گفتند که دکتر فلانی به اندازه ی ... نمی فهمد، اما او می دانست که مواد غذایی باعث این سنگ سازی ها و بدبختی ها می شود، نه باکتری ها و ویروس ها.

به هر حال از او نیز چیزی یاد نگرفتم. تا این که در اثر عصبیت بیش از حد ناشی از هشت سال جنگ و از زور درد، تصمیم گرفتم خودکشی کنم، که دوستی نگذاشت و گفت بهتر است از کشور بیرون بروم تا شاید چاره ای پیدا شود. من که خود را مُرده حس می کردم، به ناچار از کشور خارج شدم.

تا این زمان نه تنها مشکل کلیه داشتم، بلکه به زخم اثناعشر نیز مبتلا شده بودم و اصلاً لحظه ای مایل نبودم زنده باشم. تنها دوستان کوچولوی دانش آموزم بودند که مرا دلداری می دادند و روح بچگانه ی مرا که با دنیای بیرون بیگانه بود، درک می کردند. سر کلاس درس نمی دانستم درس بدهم یا درد بکشم. تمام مدت مباحث پزشکی در مردسه در جریان بود، به طوری که دوستی که پس از سال ها از ایتالیا آمده بود و از کارهای من برایش تعریف کرده بودند، گفته بود این گونه مطالب را در سال سوم پزشکی تدریس می کنند. اما چون من خودم مریض بودم، می خواستم بچه ها در مورد بدن خود بیشتر بدانند. بدون این که دوره ای ببینم، شروع به تزریق آمپول برای خانواده و دوستان و زن و بچه هایشان کردم.

در طول جنگ، تمام کارهای درمانی بیماران جنگ زده را انجام می دادم، اما خود بیمارتر از هر بیماری بودم. به هر حال بچه های عزیز و دوست داشتنی اَم را رها کردم، عازم غربت شدم و از خداوند طلب رستگاری کردم. صبح روز سوم که در اتریش از خواب بیدار شدم، سیگار را ترک کردم و طولی نکشید که در اثر ترک سیگار شروع به پرخوری کردم و برای بار سوم به سنگ کلیه مبتلا شدم. این بار خود سنگ را دفع کردم، اما درد پا شب و روزم را تباه کرده بود. به پزشک مراجعه کردم. خیال می کردم پزشکان اروپایی بهتر از پزشکان ایرانی هستند. به هر پزشکی که بر می خوردم، از او می خواستم به جز مصرف دارو توصیه ی دیگری کند. اما کم کم عبارت «گشتم نبود، نگرد که نیست» داشت برایم معنا پیدا می کرد.

سال ها از خوردن مواد حیوانی و گوشت پرهیز کردم، اما وزنم از 57 کیلوگرم به 76 کیلوگرم رسید. خیال می کردم اگر مواد حیوانی نخورم، دیگر همه چیز درست است و رماتیسم نخواهم داشت. دو بار دیگر به سنگ کلیه در کلیه ی چپم دچار شدم که هر بار با ورزش و آب درمانی آن ها را دفع کردم. بعد از دو سال اقامت در اتریش، دچار نوعی حساسیت شدم. از صبح تا شب آن قدر عطسه می کردم که دائم از چشم ها و بینی اَم آب جاری بود و صورتم به قدری می خارید که کلافه اَم می کرد. پزشکان می گفتند این حساسیتی است که در دنیا علاجی برای آن وجود ندارد. پایم همچنان درد می کرد و راه رفتن برایم عذابی بزرگ شده بود.

مدت دو سال در اتریش با انجمن سالمندان و معلولان همکاری کردم و دیدم که انسان در آخر عمر چه مصیبتی دارد. با این که آن افراد از تمام امتیازات درمانی و خدمات بهزیستی استفاده می کردند، برای رفتن به توالت محتاج دیگران بودند. وقتی که انسان برای رفتن به توالت باید منتظر کمک کسی باشد، واقعاً چه عذابی می کشد!

به هر حال پس از حساسیت، نوبت آسم شد. یک روز در اتاقم احساس کردم با مرگ فاصله ای ندارم. نفس کشیدن برایم مشکل شده بود. وحشت برم داشت و به پزشک مراجعه کردم. او یک اسپری ضد آسم به من داد که می بایست دائم از آن استفاده می کردم. از خود می پرسیدم تا کی می توانم با این اسپری زندگی کننم؟ درد پا از یک طرف، کلیه درد از طرف دیگر. نمی توانستم چیزی بخورم. درد معده برایم کشنده شده بود. دوازده بار پایم را با دستگاه اشعه ی مافوق صوت ماساژ دادند. می گفتند امکان دارد نقرس داشته باشم، گرچه نقرس و رماتیسم هر دو از یک خانواده هستند. به هر حال فقط چند ساعتی که تأثیر اشعه در بدنم بود، خوب بودم. بعد از چند ساعت درد دوباره شروع می شد.

در اروپای متمدن که همه چیز به وفور یافت می شود،  من بخت برگشته یا شاید هم خوشبخت، بعد از هشت سال جنگ نمی توانستم چیزی بخورم. هیچ چیز برایم مزه ای نداشت. به سراغ درمان دل دردم رفتم که بیش از حد عذابم می داد و مزمن شده بود. با وسایلی عجیب و غریب و فرستادن لوله به درون معده اَم، چندین عکس از آن گرفتند و سرانجام گفتند که من هرگز خوب نمی شوم، زیرا زخم کهنه شده است. حق هم داشتند. من از سه سالگی معده درد داشتم و قرص خورده بودم. پرهیزهای طولانی اَم با گوشت و نان خشک هم هیچ کدام مؤثر که نبود هیچ، مرا بدتر نیز کرده بود. تا این که روزی دوستی که در اتریش با او آشنا شده بودم، آقای جمشید ایمانی راد، به دیدنم آمد و با دیدن حال و روزم، به من گفت: «تمام قرص ها را دور بریز. تو را به خدا قرص نخور. من کتابی به تو معرفی می کنم که حتماً برایت مفید واقع می شود.» ناباورانه کتاب را که در اتریش موجود نبود، سفارشی از آلمان برایم فرستادند. از همان صفحه ی اول، به هر توصیه ای که نویسنده کرده بود، عمل کردم. پس از سه چهار روز احساس کردم حالم بهتر است و ادامه دادم.

وقتی از شر آن همه درد و عذاب خلاص شدم، تصمیم گرفتم آن کتاب را ترجمه کنم. می دانستم هستند کسانی مثل من که نمی دانند باید چه کار کنند تا دوباره سالم شوند. اما ضرب المثلی قدیمی هست که می گوید جوینده یابنده است. من نه تنها با خواندن این کتاب سلامت خود را باز یافتم، بلکه از طریق آن با کالجی به نام (Fit for life) در آلمان آشنا شدم و با بهره گیری از تجربیات و تحقیقات پزشکان و پرفسورهای خوبی که خود نیز مانند من بیمار بوده و علت بیماری خود و بیمارانشان را دریافته اَند، به مدت پنج سال تحصیل کردم.

حالا این هدیه ی تندرستی را به شما عزیزانی که درد دارید و نمی دانید چرا، تقدیم می کنم. از آنجا که این اولین اثر من است و از کمک کسی نیز در این غربت برخوردار نبوده اَم، ممکن است در دستور زبان فارسی اشتباهات زیادی داشته باشم. اما صادقانه می گویم، تمام توصیه های این کتاب را روی خودم، فرزندانم و کسانی که مایل بوده اَند، آزمایش کردم تا صحت تک تک آن ها برایم ثابت شود.

آن چه در این کتاب می خوانید، قدمتی میلیون ساله دارد که به فراموشی سپرده شده است. از آنجا که من خود از زندان بیماری ها نجات یافتم، ترجمه ی این کتاب را به شما هم میهنان عزیزم تقدیم می کنم.

این کتاب متعلق به یک نویسنده نیست، بلکه تجربیات و تحقیقات بسیاری از اطبا و پرفسورها و دانشمندانی است که در طول سال ها مبارزه با نظام پزشکی حاضر، مطب خود را نیز از دست دادند و حتی زندانی شدند، اما این نهضت را زنده نگه داشتند، تا این که در سال 1822، در آمریکا تحت عنوان «حفظ تندرستی و بهداشت طبیعی» (Hygienie Natural) رسمیت پیدا کرد، در آلمان و فرانسه عمومیت یافت، و من نیز یکی از دانشجویان این کالج آلمانی بودم.

در این باره کتاب های متعددی برایتان در دست ترجمه دارم. تمام آنچه در این کتاب می خوانید، نتیجه ی آزمایش هایی است که من روی بدن خودم انجام داده اَم. حتی یک سال تمام یک جرئه آب ننوشیدم. برای هیچ پزشکی قابل قبول نیست شخصی که بیماری کلیه داشته و کلیه اَش در اثر دوبار عمل جراحی کوچک شده است، آب ننوشد. اکنون مدت چهار سال است که هر روز صبح یک لیوان آب مقطر با آبلیموی تازه می نوشم و این تنها آبی است که در طول روز مصرف می کنم. این را نیز هیچ یک از پزشکان معمولی نمی تواند بپذیرد، زیرا این آقایان معتقدند اگر کسی آب مقطر بنوشد، سلول هایش پاره می شود و در مدت کمی می میرد. اما هستند پزشکانی که خود مدت چهل سال است فقط آب مقطر می نوشند.

من می خواستم سالم شوم. سرطان داشتم و تصور می کردم مانند پدرم در جوانی می میرم. به همین دلیل به هر پیشنهادی عمل می کردم. بنابراین تا مرز مرگ نیز رفتم و حالا رمز تندرستی اَم را با شما تقسیم می کنم. من پول زیادی خرج کردم تا این که دریافتم تندرستی یعنی چه؟ برای هر دلار کار کردم؛ پدر و مادری هم نداشتم که برایم ارثی به جا گذاشته باشند. امیدوارم بتوانم هزینه ی چاپ این کتاب را تأمین کنم و مهم تر از آن، از این هجرت برای شما هم میهنان عزیزم ره آوردی داشته باشم.

توضیحات

در هر جای این کتاب که نامی از آب برده شده، منظور آب مقطر است.

بس که در غربت بگشتم وطن از یادم رفت

بس که خاموش نشستم سخن از یادم رفت

می دانم که این ترجمه اشتباهات دستوری بسیاری دارد، اما مسائل علمی را تا جایی که ممکن بوده، بر اساس منابع علمی صحیح ترجمه کرده اَم. من متخصص تغذیه و تندرستی هستم و منتظر کمک و راهنمایی و انتقادات شما، و همچنان که در این کتاب یادآوری شده است، برای هر گونه مشورت و نظرخواهی در این مورد در خدمت شما هستم. کتب ذکر شده در این کتاب را می توانید از انتشارات زیر مطالبه کنید.

  • علی علی پور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">